نتایج جستجو برای عبارت :

بانوی صحرا |-| سوگواری خزان

BluRay,Download Sahara 2017,Sahara 2017,x265 HEVC,انیمیشن صحرا Sahara,انیمیشن صحرا دوبله فارسی,دانلود Sahara 2017 720p,دانلود انیمیشن Sahara 2017,دانلود انیمیشن Sahara با کیفیت 1080p,دانلود انیمیشن صحرا با دوبله فارسی Sahara 2017,دانلود دوبله فارسی انیمیشن صحرا Sahara 2017,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود مستقیم انیمیشن Sahara 2017,دوبله فارسی,صحرا,کیفیت بلوری,
ادامه مطلب
Arnold Böcklin - Die Toteninsel I (1880)a
بانوی صحرا، طلسم موج‌های خروشان را با شمارش سنگ‌ریزه‌های خط ساحلی آن جزیره دورافتاده، نوازش می‌کند.
قایقی به گل نشسته، بانجویی از هم گسیخته و تن ورم‌آلود قایق‌ران پیر! چه اسارت شومی!
دلتنگ دلربایی کاکتوس‌هایش است. کلبیت، کوشاد و آن زردهای خندان، جالیز.
 
تابستان بود و موسیقی آشنای خورشید، بانوی صحرا را خطابی حرارت بود.
جرعه‌ای آب را بر خستگی بچه‌خرگوشی رهگذر لالایی می‌زد که ناگهان نوایی بیگانه چون رقصندگی ن
  کریستالهای رز صحرا *Desert Rose*رز صحرا نام محاوره ای است که به سازندهای گل رز مانند خوشه های کریستالی گچ یا باریت که شامل دانه های شن و ماسه فراوانی است ، داده می شود. "گلبرگها" بلورهایی هستند که در محور کریستالوگرافی c مسطح شده و در تابش خوشه های کریستالی مسطح باز می شوند.کریستال ها یک شکل دایره ای از صفحات مسطح تشکیل می دهند و شکل را شبیه به شکوفه گل رز تشکیل می دهند.
به ادامه مطلب مراجه نمایید
ادامه مطلب
نماشون یکی از پرکاربردترین کلمه های شعر مازندرانی است، چون همه اتفاقات غمگین و تلخ احتمالاً در نماشون اتفاق میافتند.
نماشون در لغت به معنای غروب است وقتی که خورشید شیفتشو تموم میکنه و به ماه تحویل میده. به نظر خودم بازی زیبایی داره با کلمات، نماشون یعنی وقتی که نما میره.
نماشون آنقدر در شعر مازندرانی غمگین است که شاید ده ها شعر با آن شروع میشود، یکجا شاعر با آمدن غروب دلتنگ میشود و ناله میکند
نماشون صحرا مه ونگ ونگه
غروب شد و در صحرا صدای نا
تو آمدی و به هم ریختی قرار مرا 
 خزان خزان کردی مبتلا بهار مرا
پس از دمیدن تویک به یک غزلهایت 
 به دست خویش گرفتند اختیار مرا 
به سرزمین توتبعیدی همیشه شدم 
 و خاطرات تو پر کرد روزگار مرا
به بادهای فراموشی زمان دادی 
همه قبیله‌ی من، ایل من، تبار مرا 
 به ظرف میوه اگر سیب نارس تو رسید 
 خراب کرد زمان، سیب آبدار مرا 
 وصیتم همه‌ی آن نوشته هاست عزیز!
نگه بدار ورق های یادگار مرا 
مهدی فرجی
خانه خراب شد و دنیا هنوز هست
بازان زد و صحرا هنوز هست
آن ابر که باریده بود در صحرا
خشکید و تَه کشید و دریا هنوز هست
آزرده ایم ما نکند دنیا هدر رود
دیروز رفته اگر فردا هنوز هست
سر ، عاشق است ، تن ، هویٰ ، جان ، فرشته است
سر ها ز تن جدا شد و جان ها هنوز هست
هرچند مهر باطل افکار من زده
اما بدان که پختن سودا هنوز هست
او گرچه رفت و دل ، دل نمیشود
رویای هرشب و شب ها هنوز هست
ای گنبد گیسوپریشان، ماه زائرکش
ای هر خیابان با قدمهای تو عابرکش
هم اشک چشمت بی نهایت آیت الکرسی ست
هم حیلهء لبهات در لبخند کافرکش 
در کوه نور ِگونه ات الماس می بینم
ای چشمهایت هند، ابروهات نادرکش
پشت سرت صحرا به صحرا عشق می ریزد
لیلا ترین! آوازهء عشقت مهاجرکش
خون هزاران مثل فرهاد است در راهت
ای ابرویت شمشیر، شیرینِ معاصرکش
از رودکی تا منزوی دیوانه ات بودند
ای در غزل دَه قرن چشمان تو شاعرکش 
امیرعلی سلیمانی
دل ہے صحرا یہ کوئی باغ یا گلزار نہیں
ہر کسی پر ہوئے روشن مرے اسرار نہیں
حسن جب حد سے بڑھے ہوتا ہے اسرار آمیز
بے تحاشہ ہیں حسین آپ پر اسرار نہیں
یہ صفت رکھ کے بھی یہ لوگ منافق نہ ہوئے
آتشیں روحیں ہیں اور جسم کہ انگار نہیں
ادامه مطلب
هتل صحرا مشهد یکی از هتل های نزدیک به حرم مطهر هست که از موقعیت مکانی مناسبی در مشهد الرضا برخوردار است. این هتل سه ستاره شیک و مدرن در خیابان شیرازی 11  با فاصله حدود 12 دقیقه پیاده و 5 دقیقه با ماشین تا حرم مطهر رضوی فاصله دارد و زائران بارگاه منور حضرت امام رضا (ع) میتوانند در فاصله زمانی نسبتا کوتاهی به زیارت حضرت نایل شوند. همان طور که گفته شد نزدیکی به حرم مطهر و موقعیت مکانی ایده آل از جمله مهم ترین مزیت های انتخاب هتل صحرا برای اقامت در مش
گذرگاه
دنیا را ساده باید دید
عشق را رهگذر باید دانست
و خزان را باید نفرین جغدی شوم خواند
در آن شب بارانی
آتشی چنان بر پا شد
که باران را ربود
و مرا سوخت که سوخت. 
****
و کنون؛
خاکسترم را بر باد می دهند. 
مگذارید، مگذارید!
دل سوخته ام اما روشن تر است!
مثل آن دانه ی برف
مثل آن سراج زرد
مثل نوری در خزان
چه توانیم کرد؟ 
چه توانیم گفت؟ 
هیچ...هیچ...بیهوده.‌‌‌..بیهوده..‌.
****
دوباره آن حسِ دلگیر گل کرده است. 
دوباره چنگ بر حلقم می زند. 
دوباره آن حس..‌.
دوباره
تو تقصیری نداری. حتما الان روی تختت دراز کشیده‌ای و مردمک‌های دل‌فریب‌ات در پشت پلک‌هایت استراحت می‌کنند. یک‌باره چند حجم هندسی می‌بینی که به هم می‌پیوندند و یک آدم درست می‌کنند. یک مرد چهل و چند ساله، از آینده‌ای دور، کاملا معمولی و متوسط. یک لباس سیاه پوشیده که همانند آسمان شب است و یک پارچه‌ی سفید در دست دارد، روبرویت ایستاده است و می‌گوید:
می‌شناسی؟ اگر بگویی نه، ناامید می‌شوم، اما فرقی ندارد، من حرف‌نزده از رویایت نمی‌روم. آم
«گزارش به خاک صحرا» مجموعه پادکست‌هایی هست که به دغدغه‌های روزمره‌ی سپهرداد می‌پردازد. این سری گزارش‌ها موضوع مشخص و پیش‌بینی‌پذیری ندارند. انتخاب موضوعات کاملا وابسته به مطالعات نگارنده، حوادث روزمره، همکاری دوستانش و حال و هوای اوست. به مناسبت فرا رسیدن نوروز عجیب و غریب ۱۳۹۹، اولین سری از گزارش به خاک صحرا تقدیم می‌گردد. (تمام سوتی‌ها و ضایع بودن‌ها ناشی از آماتور بودن بنده است).گزارش به خاک صحرا- ۱: آیا دوچرخه‌سواری یک امر غیرا
دریا به دریااین کوه به آن کوهخونه به خونهلونه به لونهاین سو به آن سواین کو به آن کوبارون می بارهچک چک و چک چک از قلب ابرابه دامن خاکقطره به قطرهشُره به شُرهمی ریزه پایینرو تنِ زمینبارون می بارهچک چک و چک چک دونه به دونهرو بامِ خونهمی زنه باروناز تو آسمونصحرا به صحرابه امر خدابارون می بارهچک چک و چک چک.
 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
درسینه غمی ست لیک این درد نهانوان درد که بر چهره کس نیست عیانسرتابه قدم غصه و غم مالامالتابی نبود ازاین الم درتن وجانتاکی به تمنای وصال معشوقدررنج وغم فراق ازجور زمانای صاحب گردون وسپهر وهامونرسم تو نباشد که اسیری به فغانمن مدعی ام تو خستگان رامددیعشق است وفراق دلبر وفصل خزانلبریز کنی باده می خواران رایک جرعه بده زباده شوکریانرفتم زفراق دوست من ناله کنمضحاک صفت چومردم دون زمانای آنکه زدرد عاشقان آگاهینام تو کلام مجلس اهل بیانامید دل خست
شب سوم شده آقا کجایی یوسف زهراکجایی ای بیابان گرد، کجایی حضرت تنهادل من تنگ دیدارت، دل من خسته از هجرتزمینم می زند دوری، زمینم می زند دنیاغم هجرت مرا کشت و بیابان پرورم کرد وپر پرواز من هم سوخت شبیه عصر عاشوراپدر رفت و عمو رفت و رقیه یکه و تنهاعدو و اسب و گودال و رقیه خیره به تن هاسرش یک معجر پاره، تنش یک دامن خونیبه دنبالش عدو بود و رقیه در دل صحراشبیه کوچه شد صحرا و قنفذ می رسد از راهرقیه ناله زد فضه! شبیه حضرت زهرا
حضرت استاد صمدی آملی :
این شعر باباطاهر را ب تعبیر آقاجان اینجوری نخوانید که:
به صحرا بنگرُم صحرا تِه وینُم
نخیر.
به صحرا بنگرُم صحرا تِه وینُم نه، صحرات وینُم.
به دریا بنگرُم دریا تِه وینُم  نه، دریات وینُم.
این خیلی لطافت دارد. 
به دریا بنگرُم دریات بینُم.
چون دریا محل تجلّی حق است. صحرا محل تجلی حق است؛ قاطبه، مظاهرند. چون قاطبه مظاهرند، هرکجا می بینی حق را همین می بینی.
به دریا ک نگاه می کنم، دریات می بینم. دریات می بینم، نه دریا، تِه وینم.
آ
به نام خدا
 The last desert war
این بازی در صحرا اتفاق می افتد همان طوری که از نام بازی معلوم هست یک نبرد در انتظار شماست تا خود را با هرگونه اتفاقاماده کنید این یک نبرد معمولی نخواهد بود و شما همشهمجهز نیستید و همیشه هم همراهانی نخواهید داشت و همچنین دشمنان شما هم افراد معمولی نیست به طور کلیچیزی هست که انتظارش را ندارید نیروهای فرا زمینی قدرتمندیصحرا را در اختیار گرفته اند و شما در پی ماجراجویی خودبه این واقعه های گوناگون برخود میکنه انقدر عجیب
یکی اینجا هست که برای یک لحظه با تو بودن بی تابی می کند...یکی  اینجا هست که  بوی موهایت را  لای بوته های گل رز جستجو می کند....یکی اینجا هست که شمیم نفسهایت را در نافه ی مشکین اهوان پی جوست ..عزیزمن ! تو تک دانه مرواریدی که چه خوشبخت بودم اگر  می آرامیدی  به  ارامش  در صدف وجودبی مقدارم تا در آغوشم نوای عشق زمزمه کنی و مشق مهر کنی ...باری عزیزم !  امشب تاسحر در این گوشه ،  زاویه نشین دعایم برای تو ، برای تو که عزیزی و آرزو ...نازنینم بیارام اسوده که بج
به نام خدا
با سلام از طرف گروه بازی The last desert warهستم این بازی جدید درحال ساخت و در اینده عرضه خواهد شدو شما شاهد حضور این بازی جدید و متفاوت خواهید بودکه با امید انتظار داریم گیمر های فراوانی را پای بازی میخ کوب کند منتظر آینده ای نزدیک باشید (یا حق)
این بازی در صحرا اتفاق می افتد همان طوری که از نام بازی معلوم هست یک نبرد در انتظار شماست تا خود را با هرگونه اتفاقاماده کنید این یک نبرد معمولی نخواهد بود و شما همشهمجهز نیستید و همیشه هم همراهان
آدرس : مشهد , خیابان شیرازی , شیرازی 11
فاصله تا ورودی حرم مطهر : 15 دقیقه پیاده
هتل صحرا مشهد یکی از هتل های نزدیک به حرم مطهر هست که از موقعیت مکانی مناسبی در مشهد الرضا برخوردار است. این هتل سه ستاره شیک و مدرن در خیابان شیرازی 11  با فاصله حدود 12 دقیقه پیاده و 5 دقیقه با ماشین تا حرم مطهر رضوی فاصله دارد و زائران بارگاه منور حضرت امام رضا (ع) میتوانند در فاصله زمانی نسبتا کوتاهی به زیارت حضرت نایل شوند. همان طور که گفته شد نزدیکی به حرم مطهر و موقع
اشک روانم را به دریا می دهم دریا نمی گیرد
تا در کجا بتکانم از دامان دل این سنگ سنگین را
دلتنگیم ای دوست! بی تو در جهانی جا نمی گیرد
با سنگ ها می گویم آن رازی که باید با تو می گفتم
سنگین دلا، دستت چرا دستی از این تنها نمی گیرد؟
#حسین_منزوی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
کارگردان: مهرداد خوشبخت
ژانر: تاریخی , عاشقانه
بازیگران: روناک یونسی , شهرزاد کمال زاده، کیکاوس یاکیده، علیرضا کمالی, حسین سلیمانی، محمد ربانی، افشین نخعی، حبیب دهقان نسب و انوشیروان ارجمند
 
خلاصه داستان:
ماجرای مردی است که در ایام صلح حدیبیه از بین کفار گریخته و به پیامبر اسلام پناهنده می‌شود، و حالا همه چشم انتظارند که پیامبر برای حفظ صلح او را به کفار تحویل خواهند داد یا …
ادامه مطلب
عزیزِ پاییزی من!‌ شبیه اولین اطلسی پیش‌مرگ پاییز دوستت دارم و چون درختی لخت و سر خم کرده پیشِ پای خزان با تکه‌های تنم به استقبال لبخند بهاری‌ات می‌آیم!
عزیزِ پاییزی من! قول بده، قول بده در روزهای زرد پاییز مثل سیبِ کال روی شاخه همیشه سبز بمانی‌ و لبخند سرخت را در فصل سرد و خزان‌زده زیر برگ‌های افتاده‌ی نارنج جا نگذاری.
عزیزِ پاییزی من، بهار بمان! 
در فصل خرمالوهای رسیده و برگ‌های ترسیده به تپش‌های قلبت بسپار بهار را از یاد نبرند ... سبز
آواز چت
آواز چت,چت آواز,آوازچت
آواز چت اصلی,آواز چت قدیمی,آواز گپ
گپ آواز,روم آواز,چت روم آواز,چتروم آواز,سایت اصلی آواز چت,وبلاگ آوازچت

پرشین چت,چت پرشین,چت روم پرشین
مهگل چت,چت مهگل,چت روم مهگل,مهگل گپ
باران چت,چت باران,باران گپ,باران چت اصلی
مهر چت,چت مهر,مهرچت
آلوچه چت,چت آلوچه
مهسان چت,چت مهسان,چت روم مهسان
صحرا چت,صحرا گپ,چت روم صحرا,چت صحرا
روباه صحرا (Fennec fox)
این روباه می تواند به آسانی برنده جایزه زیباترین و دوست داشتنی ترین موجود زنده ی زمین بشود. روباه های صحرا به صورت دست جمعی زندگی می‌ کنند. جفت ها در تمام زمان زندگی خود با یکدیگر می‌ مانند. اندازه بدن آنها ۳۷ تا ۴۱ سانتی متر و اندازه دمشان ۱۹ تا ۲۱ سانتی متر است.
بگذار بگویمت
که تو خورشیدِ تابیده بر گونه‌های کودکی را مانی
که بی‌مجالِ اندیشه به بغض‌های خود*
به خوابی گرم و ناب
فرو رفته است.
و من
 برگِ خزان زده‌ای در باد را مانم
که به تو می‌گشاید
رازِ تمامِ این فصول را 
و میچرخد 
و میرقصد
تا به یاد آرد شعری را که برایِ تو
 آواز کرده بود..
به صحرا شدم عشق باریده بود. و زمین تر شده بود. چنانکه پای مرد به گلزار فرو شود، پای من به عشق فرو می‌شد.
عطار
 
قصه ام تکراریست.بی خوابی و صبح بیدار شدن به زورِ ساعت.نمایشنامه خوانی را هنوز برایم خودم نگه داشتم که پایم در عشق باشد شب ها.
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

 گل خزان ندیده از گروه شیدا و مسعود جاهد
دلتنگم. دلتنگم و شاید این اقتضای زمان است. او نیست، و کتابش در دستم است. هیچ نسیمی نمی‌بینم. اتاق گرفته است. رایحهٔ غمی اتاق را گرفته است. کاغذ، سفید، اما قلم یار نیست. آخر اشک، مرکّب نمی‌شود. بوی نم می‌آید. پرده را کنار می‌زنم، پاییز پشت پنجره پیداست: وزشی زرد. آیا پنجره را بگشایم؟ پنجره را بگشایم تا- همانگونه که استحقاقش را دارم-  بوی پاییز بگیرم؟
هرگز نمی‌ترسم. برگریزان من، پیش از درخت‌ها آغازیده. مدت‌هاست نیمه عریانم. هیچگاه بهار را به خ
ظهر، مغز آفتاب ننه پایش را در یک کفش کرده بود:« باید برویم سر زمین. مگه تو خون رعیت تو رگت نیست بی غیرت؟»
گفتم:«ننه تو رو خدا ول کن تو این گرما. آخه کی میره تو این گرما آلبالو بچینه؟ مگه دیوونه ایم؟ آفتاب پوست سر آدمو میتراشه!»
شروع کرد دور خانه راه برود و زیر لبش چیزی را زمزمه کند. دلش شکسته بود.
گفتم:«ننه چی داری میگی؟»
نشست روی سنگ حوض حیاط خانه و گفت:«پسر، آخه تو که نمیدونی من جوونیمو تو این علفزارها گذروندم. نمیدونی که من با دونه دونه این درخت
داستان قسمت آخر سریال فضیلت خانم
سریال فضیلت خانم و دخترانش fazilet Hanim ve Kizlari یکی از سریال های پربیننده 2017 کشور ترکیه و استار تی وی است که داستانی درام و عاشقانه دارد.
فضیلت خانم زنی میانسال است که دو دختر به نام خزان و اجه می باشد که هر کدام از این دخترها در زندگی خود دچار فراز و نشیب زیادی می شوند و فضیلت قصد دارد که اوضاع را بهبود بخشد. دختران او پس از اتفاقاتی سر از منزل اگه من ها در می آورند. عشق اجه و یاسین هم در اواسط سریال به بن بست می خورد و ا
به نامۀ عملم نیست جز گناه گناه...
ولی به وقت سخن کوهی ادعا دارم
الا امیر سحر ای مسافر صحرا
امید وصل تو را بین هر دعا دارم
به کام خویش چشیدم غم جدایی را
نشان رحمتی از یار آشنا دارم
مرا میان قنوت سحر مَبر از یاد
بیا و نامه اعمالِ من مرور نکن
که بر جبین عرق شرم از شما دارم
هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم
به نام دوست
رفیق بغض هر شبم
دلیل گریه و تبم
ای عشق تمام حسرت هنوزم
دلیل آه سینه سوزم
ببر مرا به ناکجا عشقای درد ببین به استخوان رسیدیهمین که از دلم بریدی
ببر مرا به هر کجا عشق
خیال خنده های تو شد آرزوی هر شبم
به چشم های تو قسم که جان رسیده بر لبم
خزان شد و نیامدی عزیز لحظه های من
اگر ندیدمت تو را تو گریه کن برای من
 
فصل سوم
خزان پیش می رود به سوی زمین تا با پسر ملاقات کند و پریان آتش و خاک را به قصر خود احضار کند.
هنگامی که خزان ، پسر رشـید و برومند خورشید را می بیند با نگـاهی سـرد به او می گوید که در های آسمان باز شدند و قادر به رفتن است.
پسر  دیگر نمی تواند برای دیدن معشوقه ی خود صبرکند بال هایش را باز می کند و تمام قدرت خود را در بال هایش می کند تا بانویش را ببیند.
اما خزان به تمام پریان باد و خاک وآتش فرمان می دهد تا برگ ها را به رنگ آتش کنند و سرمای باد را
بسم الله الرحمن الرحیممورچه اى در ایام قحطى دست به دعا برداشته بودحضرت سلیمان (على نبینا و آله و علیه السلام) که با یارانش براى دعاى باران به صحرا مىرفتند صدایش را شنیدبه یارانش گفت برگردید که به دعاى غیر شما خدا به شما رحم کرد...
... امروز کتاب خرمگس رو تموم کردم. از اون رمان‌های شکوهمنده. از اون‌ها که شکوه و عظمت انسانیت رو به رخت می‌کشه و یادت می‌یاره که رمان چیزی فراتر از قصه و داستانه. از اون کتاب‌ها که به قول ژوزه ساراماگو به جمعیت آدم‌های روی زمین اضافه کرده. راستش با این کتاب آرتور برتون و جما به آدمای زندگی من اضافه شدن. آدمایی که شاید پوست و استخون‌شونو ندیدم. اما روح‌شونو درک کردم...
فکربازی‌های بعد از خواندن کتاب خرمگس در اپیزود دوم سری گزارش به خاک صحرای
جوانه عشق:
تو دختر پاک اردیبهشت
من پسر سبز پاییز
تو دانه ی ناشکفته
من باران ناچکیده
باد تو را آورد
ابر مرا بارید
سبز شدیم پیوسته
جوانه زدیم در عشق
زرد شدیم به سرود خزان
یخ زدیم به سرمای زمستان
و بارها در آغوش هم
مردیم 
و زنده شدیم.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
از فروردین که خیری ندیدیم
نه آن که رفته بود برگشت 
نه آن که بود وفا کرد 
بهار بود جانم ولی رنگ خزان داشت.
حالا اردیبهشت آمده...
کاش حداقل اردیبهشت کمی منصف باشد 
سفر کرده‌ای را باز گرداند 
عاشقی را به معشوق برساند 
مرگ نباشد، تولد باشد 
از فروردین که گذشتیم 
کاش اردیبهشت 
اردیبعشق شود...!
اشک رازیست - لبخند رازیست - عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی - نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی - یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن میگوید - علف با صحرا - ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو - دستت را به من بده
حرفت را به من بگو - قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن
بز به صحرا رود و بزغاله
کند از دوری مادر ناله

دم به دم بع بع و فریاد کند
مادر خویش همی یاد کند
بز به صحرا رود و با چوپان
علف سبز خورد و آب روان
چونکه پر شیر  شود پستانش
باز می گردد و با چوپانش
چون رسد گله به این آبادی
بزک ما بدود با شادی
بزک ما بدود پیشاپیش
تا دهد شیر به بزغاله خویش




سلام این شعری هستش که بچگیام مامانم برام میخوند خیلی دوستش داشتم
 شُکر تو رو خداکه دادی به ماای خدا جونمای مهربونماین همه نعمتدر اوجِ کثرتتگرگ و بارونبرفِ زمستونجنگل و دریادریا و صحراکوه های بلندعسلِ چون قندگندم و ذرتاین همه نعمتتو دادی به ماشکر تو رو خدا.
 
 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
به چشمان خشکم نگاه نکن!
اینها،
اشکشان را
به ابرها سپرده‌اند؛
بغض آسمان
قبل باران را دیده‌ای؟!
دیده‌ای چگونه جار میزند
عاشق است؟!
آن،
بغض من است!
یا که برگ خزان را،
هنگامی که میشکند،
در زیر پایت؟!
و گریه‌اش
که برایت گوش نواز است،
آن،
ناله‌های من است!
شب چه بیرحمانه
در بی‌همدمی عاشقان،
همدمشان است!
ای‌کاش که شب را نمیشناختم!
 
درگذر ایام و چرخش فصل به فصل ، تقویم چهاربرگ دیواری ،به خط تقارن نشست!.
  در قاب تصویرِ آسمان ، دستِ سرنوشت دولا شد ، تقدیر قرینه گشت!..
زیر تابش شلاقبار خورشید ، تابستان پرعطش از شهر گذشت...  
اولین برگ زرد  آرام برسنگفرش شهر نشست..  
فصل ناخشنودی‌ها رسید...
ابرهای سیاه بروی رشت خیمه‌ زدند...
خزان سوار بر باد وحشی، به دروازه‌ی شهر رسید...
ساعت لنگ لنگان به نیمه‌ی شهر رسید ، غمناک به نیمه‌شب تکیه زد
آسمان اسیر بُغضِ سرکش و لجباز گشت!..
خزان وحشیا
باران ترین ابر خداامشب چه بارنی شدیآقا شب هشت عزاشاید خراسانی شدیشاید رضا کاری کندامشب برای قلب توذکر علی روی لبتاکبر صدای قلب تولیلا پر از دلشوره شداکبر به میدان می رودسقا فدایش می شودگویی حسین جان می رودکام علی اکبرت شکل بیابان ها شدهبا بغض و کینه از علیاکبر قد صحرا شده
ترکمن‎ صحرا منطقه‎ای بسیار زیبا و خوش آب‎وهوا در شمال شرقی کشورمان است. که بخش‎هایی از استان‎های گلستان و خراسان شمالی را شامل می‎شود. شهرهای ترکمن نشین از جمله بندرترکمن، گنبد کاووس، کلاله، آق‎قلا، سیمین‎شهر و ... در این موقعیت جغرافیایی قرار گرفته و اقلیم ترکمن‎صحرا را تشکیل داده‎اند.
ترکمن‎ صحرا منطقه‎ی گردشگری
شاید باورتان نشود که همه شهرهای منطقه ترکمن‎ صحرا شهرهای گردشگر ‎پذیری است، با اینکه اقامتگاه‎هایی در این منطقه وجو
دوباره باتفعل حافظ دوباره فال خودم
دلم گرفته دوباره به سوز حال خودم
تو نقطه اوج غزل های سابقم بودی
چه کرده ای که شکستم خیال وبال خودم
چرا نمیشود حتی بدون تو خندید
چرا،چگونه،چه شد این سوال خودم
چرا نمی رسد این بهار بعد از تو
چرا نمیرود این خزان سال خودم
اگر ندهی پاسخی به جان خودت
که میروم به نیستی و بی خیال خودم
حقیقتاً به معجزه غم انگیز جمعه ایمان آوردم، یه حس پوچی مسخره ایه که واقعیه و باید بپذیریش و ماهی 4 بار باهاش مواجه میشی و از قضا اگه هفته ای دو روز تعطیل باشی میشه ماهی 8 تا جمعه. برا یه سال چقد میشه؟ 104 روز غم انگیز. ینی تقریبا 30 درصد سال باید زار بزنیم :(
+ فردا با ری ری میریم بیرون.
یادم افتاد شاد شدم اصن :)))))))))))
نام ترانه : دختر صحرا
با صدای دلنشین حسین فسنقری
شاعر : محمدطاها
ملودی : صادق فرجادی
⏬برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید
 دختر عشایر ؛ با چهره ای زیبا
 خیلی قشنگ میرقصه ؛ اسمش چیه ¿ رعنا
 کمون به دست گرفته ؛ رفته به دشتو صحرا
 شیر زنه به مولا ؛ اون شیر زنه به مولا
 دختر عشایر ؛ نازتو خریدارم
 وقتی ازم دوری ؛ از زندگی بیزارم
 داغتو نبینه این دل دیوونه عاشق
 دختر عشایر ؛ خیلی دوست دارم
 هرکسی تو دلش - یه نفرو دوس داره
 وقتی ڪه اون نباشه - از زندگ
در این شهردر این آبادی که می وزد سکوت خزان در این بهاران بی عشق و عاشقیمی دمد  همچنان فریاد سیاهی های مرگدر این ناگواری های روزگاراندر حسرت یک دیدار ساده ام!
 
خسته از سایه های فرار کرده از خورشیداین مردمان فراری از دیدار ماهمن در این شب بلند بی فردادلخوش لمس گیسوان توحتی در خوابم....
من در این شهر بی ذوق ترانهدر حسرت یک لحظه شنیدن صدایتمشتاقم به دیداری کوتاه،آنقدر کوتاه که بگویم از ژرفای وجودم:دوستت دارم ای همه راز و نیازم....
- از اینکه نت ملی هم با مشکل براتون باز میشه چه حسی دارید؟ 
+ حس خیره شدن به دیوار
 
× من که میخوام برای یه آلبوم واسه ۱۰ سال پیش به بیپ تونز پول پرداخت کنم ولی خودش نمیذاره
 
× دارم سعی می کنم با طلوع می کنم از مهدی یراحی، خود را تلطیف کنم
اگر تقاص پس گرفت
اگر به ساز من نساخت
اگر که روزگار من مرا دوباره بد شناخت 
گریز ناگزیر من از این خزان بهانه بود ...
 
× تا حالا به لپ تاپ به عنوان یه وسیله گرمایشی نگاه کرده بودید؟ خوبه
 
× از سری پست های موقت اینت
 
 یوکای عزیز؛
 
چندین هزار سال است که انسان‌ها روی زمین زندگی می‌کنند و همه یک هدف مشترک داشتند: زنده بمانند!
ولی من نمی‌خواهم زنده بمانم. دلم می‌خواهد روحم از این قفس تیره و تار رها شود و دنیاهایی را ببینم که حتا نمی‌توانم تصورشان کنم. نمی‌توانم باور کنم که پس از مرگ دنیای دیگری نیست. اما با اکثر نظریات در مورد دنیاهای پس از مرگ هم موافق نیستم. دوست دارم خودم تجربه کنم و مثل همیشه عجله دارم.
هر روزی که تمام می‌شود، یکی از برگ‌های درختی که
ای عزیزم یک دمی از نازنین من بگو،
بر خزان من نگر، حال حزین من بگو.
از کمان ابرویش حرفی مگو در پیش او،
از کمان قامتم تو در کمین من بگو.
همقدم گردی تو گاهی با رفیق همقدح،
نوشبادی هم برای همنشین من بگو.
نی مرا تحسین بگو از بهر تسکین دلم،
نی سخن از سوز عشق آتشین من بگو.
صد هوس در دل بمرد و صد امید زندگی،
گر نمردم من ز غم، صد آفرین من بگو.
خیرخواه من بدی، خیری نکردی بهر من،
خیربادی در نفسهای پسین من بگو.
بود و رفت..
طاقت بی تابیم را؛ او شکیبا
بود و رفت..
گر زمانی بانگ میزد بر سرم؛
زنگ خزان؛؛
ساقهء زرد خیالم را شکوفا
بود و رفت..
از شمیمش مینمود او اهل این
منزل نبود؛؛
ساکن فردوس بود؛ از شاخ
طوبا(طوبی) بود و رفت....
غم مخور"محزون"؛ مگو
یارم کجاست؟؛؛
پر کشید بر آسمانها؛ چونکه
عنقا بود و رفت...
#ناهید_غلمانی_خامنه
Add a commentمشاهده مطلب در کانال
شهگل چت
شهگل چت از چت روم های خوب ایران است .
این چت روم با امکانات عالی چت رومی پذیرای کاربران ایرانیست
جهت ورود به شهگل چت روی تصویربالا کلیک کنید
چت
صحرا چت
برای ورود به چت روم صحرا روی لینک بالا کلیک کنید
آواز چت
برای ورود به آواز چت روی لینک بالا کلیک کنید
نگین چت
برای ورود به نگین چت روی لینک بالا کلیک کنید
پرشین چت
برای ورود به چت پرشین روی لینک بالا کلیک کنید
آرزو چت
برای ورود به چت روم آرزو روی لینک بالا کلیک کنید
مهگل چت
برای ورود به چت
من که میدونم خیلی وقته حافظ باز نکردی، پ بیا با هم این فال بخونیم :
روز هجران و شب فرقت یار آخر شدزدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شدآن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمودعاقبت در قدم باد بهار آخر شدشکر ایزد که به اقبال کله گوشه گلنخوت باد دی و شوکت خار آخر شدصبح امید که بد معتکف پرده غیبگو برون آی که کار شب تار آخر شدآن پریشانی شب‌های دراز و غم دلهمه در سایه گیسوی نگار آخر شدباورم نیست ز بدعهدی ایام هنوزقصه غصه که در دولت یار آخر شدساقیا لطف نمودی
 
نشود فاش کسی آنچه میان من و توستتا اشارات نظر نامه رسان من و توست
 
گوش کن با لب خاموش سخن می گویمپاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
 
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندیدحالیا چشم جهانی نگران من و توست
 
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسیدهمه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
 
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنهای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
 
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشتگفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
 
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقلهر کج
هیئت دل روضه ی گلهای باغختم خزان مجلس آقای باغخشّ و خشِ برگ و صدای زمینزمزمه از شِکوه ی فردای باغگردنه ها در شب و ابر سیاهتابلوی نقّاشی یلدای باغکشف حجاب همه ی شاخه هالُختی اندام دلارای باغآمدن قاصد پیغام برفقارِ کلاغ و ننه سرمای باغکشت همه حاصل بی حاصلیپوچی مطلق شده رویای باغبلبل شوریده امیدش ، رسدبوی بهاران و تماشای باغ می رسد از ره خبر خوش ، تمامدوره ی برف و یخ و سرمای باغ.               احمد یزدانی.
کفش خریدم نیت کردم و خریدم نیت روزهای خوب زندگی خوب راه های خوب دانشگاه خوب .
پشت تلفن میگوید من تاییدش کردم خواهرم میخند میگوید خدا کند کار این یکی به طلاق نکشد.
معجزه یعنی امروز که دکتر بگوید حالش خوب می شود نیازز به دوباره بستری شدن نیست.
پدرم صدا میزند بلند زهرا اسنپ رسید سریع کفش هایم را میپوشم میگویم پدر اینجا تهرانه شهرخورمان نیست که اینجا نباید را صدای بلند کسی را صدا بزنی با عجله سوار می شوم یادم می افتد موبایلم را جا گذاشته ام به ران
روزی به پدرم اصرار کردم که من میخوام رانندگی با موتور رو یاد بگیرم تقریباً 11 سالم بود پدرم گفت باشه وقتی رفتیم صحرا اونجا بهت موتور رو میدم.رفتیم صحرا چغندر قند کاشته بودیم اونها رو آبیاری کردیم تا کارمون تموم شد من دویدم سراغ موتور و اونا برداشتم و سوار شدم اما پاهام به زمین نمی رسید پدر عزیزم اومد پشتم نشست گفت کلاچ رو بگیر و بزن دنده منم همین کار رو با ذوق و شوق خاصی انجام دادم و یواش یواش حرکت کردیم.  کوچه‌ای که داخلش تمرین می‌کردیم باری
زمان انجام هرسبطور کلی زمان مطلوب برای هرس به دسته نوع گیاهی و انگیزه از انجام هرس وابسته است . اکثر فضای سبز در فصل‌زمستان هرس میگردند که به این فعالیت هرس زمستانه ( هرس رکود ) گویند . البته در بعضی مواقع انجام هرس تابستانه ( هرس سبز ) نیز دارای منفعت است . غالباً هرس در طبیعت خزان دار انجام یافته و این کار برای فضای سبز میوه همیشه سبز کمتر مورد به کارگیری قرار می‌گیرد . بنابراین انجام هرس در فصول فصل زمستان و فصل‌تابستان است یا همان دقیق‌تر د
به چشمان خشکم نگاه نکن!
اینها،
اشکشان را
به ابرها سپرده‌اند؛
بغض آسمان
قبل باران را دیده‌ای؟!
دیده‌ای چگونه جار میزند
عاشق است؟!
آن،
بغض من است!
یا که برگ خزان را،
هنگامی که میشکند،
در زیر پایت؟!
و گریه‌اش
که برایت گوش نواز است،
آن،
ناله‌های من است!
شب چه بیرحمانه
در بی‌همدمی عاشقان،
همدمشان است!
ای‌کاش که شب را نمیشناختم!
شاعر: سینا جوادی
عکس از Ehud Neuhaus
احساس من از دور حلق آویز می آید
پاییز فصل عاشقانه های بارانی
اما، برای من چه رعب آمیز می آید
این بخت بداحوال را از من جدا سازید
هرجا گریزان می روم او نیز می آید
حال بدی دارم چشانم گریه می خواهد
از آسمان اشک سفید و ریز می آید
ترسی که در عمق وجودم جای خوش کرده
دردی که مرگ در پیش آن ناچیز می آید
من ماه ها در انتظار نیمه ای بودم
گمگشته ی من عاقبت پاییز می آید
#سلیمان_شاکری
Add a commentمشاهده مطلب در کانال
سلام و درود 
زمین فراخ و دشت و کوه سجاده  ما 
روح دل شادشود از غم پر باده  ما
بوی یاری بفرستاد به صحرا دل ما 
سوته دل ریخت به لعلم قدح تازه ما
راوی آورد خبرم را به دیباچه یار 
که سجودش بکشد هق هق و هر ناله ما
من به نازم که به این یار به هر مجلس ما 
روشنایست نگهش بین ره ظلمانی پر ضاله ما
..............    ..................... .....   ............................
شب باشه امتحان باشه خستگی باشه ولی خب خوابی نباشه !!!!
شبم بخیر 
خدایا شکرتون
خدایا فردا یه نگاه با برکت به همه بنده هات
باد خزان
آنـکه گلبرگ تو و چشم تو پرداخته است
آه ، دانست که کار و من دل ساخته است
 
نــوشخندی که سحر بــر لب آلاله شُکفت
شعله‌ در بــال و پـر فــاخته انداخته است
 
یک دم اندیشه‌ی این بال و پر بسته نکرد
آنـکه این قامت شمشاد  برافـراخته است
 
من پُر از حسرت پــائیزم و تو جـان بهار
بین ما فاصله‌ها فصل غم انـــداخته است
 
خیز و پیش آی بــهارا کــه به دامان دنا
لشکر بــاد خزان بر سر مـا تـاخته است
مسعود رضایی بیاره
یا ابامحمد، یا حسن بن علی، ایها المجتبی یابن رسول الله...شیر جمل، رزمنده ی نام‌آور صفین کوه صبور ای روی دوش تو لوای دینای مرجع تقلید شاه کربلا، ای نورروشن شده با تابش تو جاده ی آییناز تو کرامت را شنیدیم و یقین داریمدست گدایی‌مان نخواهد دید غیر از ایننام عزیز تو همینکه روی لب آمدعرض ارادت‌هایمان شد درد را تسکیندنیا خزان می‌شد بدون برکت نامتبا بودنت هر لحظه‌مان شد غرق فروردینمن مطمئنم که مدینه روز میلادت با پرچم «یا مجتبی» روزی شود آذینإن
*این پست نوشته ای غمبار است، اگر حال خوبی ندارید لطفا نخوانید.
امروز مهمان عزیزی داشتم. حاج محمد حاج قاسم. در حال آماده کردن چایی بودم که گفت: آره دیگه، دنیا همینه. من که قبلا داداشم به رحمت خدا رفت، حالا هم که پسرم. کاش هیچ مردی داغ فرزند نبینه.
آبجوش را ریختم روی دستم. داد زدم: خدا پسرتون رو رحمت کنه پدر جان. مرحمت فرمودید واقعا، من باید خدمتتون میرسیدم، بزرگی کردید تشریف آوردید...
چشمهایش پر اشک شد و گفت: آخه ما همه از یک رگ و ریشه ایم. ما و شما ن
هرچند خنده بر لب عالم می آورندباران و برف با خودشان غم می آورندمن دوست دارم این غم باران و برف رازیرا تو را دوباره به یادم می آورندباران چکامه ای ست که در وصف عاشقانخورشید و ابر و باد فراهم می آورندهر سال ابرها شب یلدا سبد، سبداز باغ آسمان گل مریم می آورنداما دریغ از آن همه پروانه ی سپیدبا خود بهشت را به جهنم می آورندگل ها اگرچه چشم نوازند و بی رقیبپهلوی برگ های خزان کم می آورندامسال دست پنجره از برف خالی استامسال درد پشت سر هم می آورندسیدابو
شب با خیالت تا سحر ، من می‌کنم چندی سرای آنکه رفتی بی‌خبر ، مشتاق دیدار تو‌اموصلت زِ ما کردی دریغ ، ای دوری‌ات بر سینه تیغمهتاب پنهان پشت میغ ، بی‌تاب انوار تو‌امای رفته زین شهر و دیار ، ای وصف خوبت بی‌شمارجانم بر‌آمد زِ انتظار ، سر گشته و زار تو‌امچون مرغ عشقی در قفس ، سر سینه زندانی نفساز غصه دوری تو بس ، جانا گرفتار تو‌امای دیده از رویت خجل ، ای پرتوی از جنس گلای مرحم و تسکین دل ، بازآ که بیمار تو‌امای بهترین گل در چمن ، ای لاله و یاس و
برو برو که خسته ام از شکستنم
من عاصی از هر عشق و هر دل بستنم
کبوترم که پر زدم ز بام تو
بیزارم از نامت به لب آوردنم
آ……..ه
یه روز سراب من و خواب من و شراب من تو بودی و تو
امروز شهاب من و تاب من و عذاب من تو هستی وتو
یه روز بهار من و یار من و قرار من تو بودی و تو
امروز خزان من و زوال من و زیان من تو هستی و تو
ستاره ها رو شمردم نیومدی و نمردم
بیا که جون نسپردم
بیا که جون نسپردم
میون گریه دویدم حباب اشکو دریدم
ندیدمت که ندیدم
ندیدمت که ندیدم
برو برو که خست
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">












 گل خزان ندیده از گروه شیدا و مسعود جاهد
برای نازلیِ عزیز ،زندگی هایمان شده گره کور، وَبـال! بگذار از تو بگوییم، بانو تو به اندازه تمام مرد ها مردی، تو به درد پیوسته بارداری، برای دنیات بجنگ، بجنگ بانوی آفتاب. برای خودت برای چشم هایت من خوبی دعا کردم، شفایی از خودش با دل صدا کردمـ، و تسکینی سوی قلبت من نشان کردم. شاید دوستی مان برمیگردد به پانصد شب قبل! اما تو ندیده زیبایی، سوگلی قرنِ خزان زده ی آفاقی. بانو تو بی اندازه رهـایی، پروانه ای، دردانه ای .
به زمین و زمان بدهکاریمهم به این، هم به آن بدهکاریم
به رضا قهوه‌چی که ریزد چایدو عدد استکان بدهکاریم
به علی ساربان که معروف استشتر کاروان بدهکاریم
شاخی از شاخهای دیو سفیدبه یل سیستان بدهکاریم
مثل فرخ‌لقا که دارد خالبه امیرارسلان بدهکاریم
نیست ما را ستارهای، ای دوستکه به هفت آسمان بدهکاریم
مبلغی هم به بانک کارگرانشعبه طالقان بدهکاریم
این دوتا دیگ را و قالی رابه فلان و فلان بدهکاریم
دو عدد برگ خشک و خالی همما به فصل خزان بدهکاریم
هم به تبر
 
سلام من به محرم/به ماه دلبـــرزینــــــببه اشک سینه زنانش/کنار مــادر زینـــــب سلام من به محرم/به آن که صاحب آن استبه کاروان بهاری/که درمسیر خزان استالسلام علیک یا اباعبداللهمراسم دهه دوم محرم الحرام ١۴۴١
با نوای کربلاییانعلیرضا دهقانیمهدی جوانمردیو دیگر مداحان اهل بیت علیهم‌السَّلامِاز پنج شنبه مورخ 21 شهریور ماه ١٣٩٨هرشب از ساعت ٢٠:٣٠#مجمععاشقانثامن_الائمه#مبلغ_مجلس_اهل_بیت_باشیم...
به نام خدای جهان مبین                                                                          خداوند خورشید و ماه نگین 
خدای غنی و خدای علیم 
                          خدای کریم و هو رب المبین 
به نام خدای خزان و زمین 
                          که دارنده مور جان  قرین 
خدای حمید و خدای مجید 
                           که ملک الزمین سما و الامین 
خداوند احسان و فرزانگی 
                           ز جود کرم فخر مجد برین 
خدای رحیم و خدای عظیم 
                           خدای م
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادوجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توستبه هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توستکه ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغماییرهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازدمجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیندبر آتش تو به جز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جویکه حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
 "حافظ" @ashenayershgh 
سلام من به محرم/به ماه دلبـــرزینــــــب
به اشک سینه زنانش/کنار مــادر زینـــــب سلام من به محرم/به آن که صاحب آن استبه کاروان بهاری/که درمسیر خزان استالسلام علیک یا اباعبداللهمراسم دهه دوم محرم الحرام ١۴۴١
با نوای کربلاییانعلیرضا دهقانیمهدی جوانمردیو دیگر مداحان اهل بیت علیهم‌السَّلامِاز پنج شنبه مورخ 21 شهریور ماه ١٣٩٨هرشب از ساعت ٢٠:٣٠#مجمععاشقانثامن_الائمه#مبلغ_مجلس_اهل_بیت_باشیم...
صداش کردم. اما متوجهم نشد. توی چشمهاش هزارتا دریای طوفانی داشت و هزارتا کشتی شکسته که هیچ کدوم قرار نبود پهلو بگیرن. 
صداش کردم.
ولی انگار غرق شده بود.
غریق نجات نبودم و دست کمی از خودش نداشتم. منم یه فانوس شکسته بودم که نفس های آخرش رو سوسو می زد. 
آدم های غمگین، هیچ وقت  جزیره های دورشون  رو نمی بینن.
به نام خدای جهان مبین                                                                          خداوند خورشید و ماه نگین 
خدای غنی و خدای علیم 
                          خدای کریم و شفیع  مبین 
به نام خدای خزان و زمین 
                          که دارنده مور جان  قرین 
خدای حمید و خدای مجید 
                           که ملک  زمین سما و امین 
خداوند احسان و فرزانگی 
                           ز جود کرم فخر مجد برین 
خدای رحیم و خدای عظیم 
                           خدای متین و
یک داستان واقعی:
تابستان 1363 که در شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردم که در حال درو کردن گندم‌هایشان بودند. فرمانده‌ی گروهان، ستوان آسیایی به من گفت: مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندم‌های آن پیرزن را درو کنیم.
ادامه مطلب
 
اس ام اس زیبای باران و پاییز  
پاییز با چمدانی از خاطره نزدیک است
من و پاییز سال هاست پیچیده‌ایم به هم …
 
♠ اس ام اس زیبای باران و پاییز ♠
 
پاییز مرا عاشق می کند ، باران عاشق تر
حالا تو بگو این باران پاییزی با من چه می کند ؟
 
♠ اس ام اس زیبای باران و پاییز ♠
 
غم انگیز است پاییز
و غم انگیزتر وقتی تو باشی
و من زیر باران برگ ها را با خیالت تنها قدم بزنم …
 
♠ اس ام اس زیبای باران و پاییز ♠
 
این مهر که از راه رسد
دیگر تو را دست باد نمی سپارم ، ب
جای دنجی بود و هم صحبت خوبی
لیوان چای را بر میداشتم با چند عدد قند همراه خیالی مشتاق با گامهایی آرام میرفتم و کنارش مینشستم. حس میکردم! به ندرت میان صحبت هایم بر میگشت و خیره نگاهم میکرد بین خودمان بماند نگاهش عجب میچسبید من تماما خریدارش بودم. سهم من از او حضورش و سهم او از من یک لیوان چای!
گاهی سخت بیتاب میشدم آرام سر فرا گوشش می آوردم که شاید نجوایم، سکوت دلنشینش را به لبخند همچون عسلش مزین کند واقعا معرکه میشد! آخرین بار کنار پله دیدمش. اما
به نام او...
 غروب یک‌ روز زمستانی بود. دفتر شعرش را باز کرد و خواند:
چون رملهای خسته ی صحرا نشسته امبی وزن و در سکوت همین جا نشسته ام
گفتم: دست بردار، بی وزنی و سکوت صفت قاصدک هاست، اما تو که قاصدک نیستی نازنین!
لبخند زد و گفت: اما میتونم باشم ها!گفتم: من که عاااااشق قاصدکهام، چون هنوز هم به خیال خام بچه گی هایم ، فکر می کنم قاصدکها از طرف خدا برایمان خبرهای خوب می آورند. ثابت کن که شبیه قاصدکی!!
اما بعدش یادم رفت بهش بگم: شوخی کردم به خدا!
و ثابت ک
شد قسمتم از عشقِ تو غم، دربدری همرفتی، نگرفتی دگر از من خبری هماز غربت چشمان تو پیداست، که از من...نه نام و نشان مانده، نه حتی اثری همقبل از تو کمی غصه اگر داشت جهانم...بعد از تو نصیبم شده چشمانِ تری همرسوایی و دیوانگی و فاصله کم بود...در فالِ من افتاده کمی بی ثمری همجز هجمه ی بی رحم خزان بر تنِ این دل...جامانده کمی خط و نشان از تبری همگفتم غزلی از تو بسازم، نشد اما...عاجز شده از وصف تو "فاضل نظری" هم#طاهره_اباذری_هریس
حلول ماه ربیع الاول بر عاشقان رسول الله تهنیت باد...
آمده فصل ِ،بهار ِ ناب ِ خوش عهدی
ربیعُ الاوّل و عالَم،همه به ذکر یا مهدی
شور و شعف از عطای حضرت حق بر همه دلها مبارک
شکفتن ِلاله های فخر و عزّت در دل ِ صحرا مبارک
امامت ِ مهدی ِ آل پیمبر یوسف زهرا مبارک
دارم ای آقا به سر هوای تو،حضرت مهدی جانم فدای تو
حضرت مهدی جانم فدای تو...
طلوع من طلوع من:آن دل که کمی قبل به نام دگران بودبیچاره برای دگران هم نگران بودمجموع پراکنده ای از قصه ی چند عشقبی وقفه به رقص آمده و در نوسان بودهر موج که آمد وَ برآمد پسِ هر موجدل بود که در وسوسه ی خویش روان بوددر خانه ی آلوده به یک عشقِ قدیمیتصویر دلی مانده به چنگِ سرطان بودهر چند که فرزندِ بهار است دل امابی عشق ، غریبانه در آغوشِ خزان بود#حسین_طلوع_منبنام خداوند نیک، خداوند مهر #نقد_شعر از آنجایی که معتقدم اثر ارائه شده گوی
راه‌پیمایی اربعین تنها سفری در جغرافیا نیست، بلکه حرکتی در تاریخ است؛ آن هم نه به گذشته، بلکه به آینده. آن‌چه به این سفر جغرافیایی عمق و معنای تاریخی بخشیده، تحولی است که در بصیرت راه‌پیمایان پدید آمده است.
(بخشی از کتاب)
 
 
دکتر غلامعلی حداد عادل در سفر خود به نجف اشرف در سال ۱۳۹۶، با سیل عظیم راه‌پیمایان اربعین هم‌مسیر می‌شود و شرحی از جریان این راه‌پیمایی و اتفاق‌های روی‌داده در مسیر نجف به کربلا را در این کتاب که با عنوانی برگرفته
شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورشکه تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایشمذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش
بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمنبه لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش
کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردارکه من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش
بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایمبه شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش
نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیستسلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش
کما
افغانستان سرزمینی کوهستانی بین آسیای جنوبی و آسیای میانه‌ است. کشوری که بیشتر مساحت آن را کوهستان‌های هندوکش فرا گرفته‌اند. بلندترین قله‌ی آن نوشاخ است با ارتفاع ۷۴۸۵ متر. سه منطقه‌ی متمایز جغرافیایی دارد: دشت‌های فراخ شمال کشور، بیابان‌های جنوب غربی و رشته‌کوه‌های هندوکش در مرکز این کشور. افغانستان راه به دریا ندارد. کشتی به آن تردد نمی‌کند. راه‌آهن ندارد. خبری از قطار در آن نیست. وسیله‌ی نقلیه‌ فقط هواپیماست و ماشین. افغانستانی‌
سر و همسرون مه ره نکنید سرکوب
شما شیر دارا من خشک هایته چو
شما ترنه مارا من فرامه گو
شما روز روشن من تاریک شو
های شما روز روشن من تاریک شو
ته نئی گله باغ تلی دگرده
ته نئی خار تن حلی دگرده
ته نئی سبزه ره خنده دنیه
ریشه ره ونگ جونده دنیه
پایین محله تا بالای محله
ته نئی آدم زنده دنیه
نماشونه صحرا نرم نرم وارون
تیرنگ بهاره تیکا مقوم
خرابه دکتمی راه بهیه کوم
مار بمیره داغ سیاوش نوم، سیاوش نوم
 
با آرزوی سلامتی خشروی مازندران، استاد خشرو
کلیک نمایید وبلاگ رمان مجازی رایگان شهروزبراری 
                      درگذر ایام و چرخش فصل به فصل ، تقویم چهاربرگ دیواری ،به خط تقارن نشست!.
  در قاب تصویرِ آسمان ، دستِ سرنوشت دولا شد ، تقدیر قرینه گشت!..
زیر تابش شلاقبار خورشید ، تابستان پرعطش از شهر گذشت...  
اولین برگ زرد  آرام برسنگفرش شهر نشست..  
فصل ناخشنودی‌ها رسید...
ابرهای سیاه بروی رشت خیمه‌ زدند...
خزان سوار بر باد وحشی، به دروازه‌ی شهر رسید...
ساعت لنگ لنگان به نیمه‌ ی رشت رسید ، پیرمر
باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان به استقبال بهار میروندتا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازندو آنگه سر مست و با وجد و نشاط و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرودطرب انگیز نو روز و جشن شگوفه ها را بر گذار می نمایند . . .
 
یا حـ ـسـ یـ ـن
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی
 آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را وقتی غریبانه می‌رفت بی یار و یاور ندیدی
 آری در آوردن تیر بی دست از دیده سخت است اما در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی
 حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست آن بهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی
 شد پیش تو نا امیدی، تیر نشسته به مشکت مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی
 بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد چون چشم ناباور م
قدرت از منطق شیرین #سخنگو برود
ناگهی باد خزان آید و این رونق و آب
که تو می‌بینی ازین گلبن خوشبو برود
#سعدی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
قلم برداشتم تا بنویسم، هر بار واژگانم مرا به سمت تو فرستادند! خواستم بنویسم تا تو را فراموش کنم، در تک تک کلمات ذهنم جا خوش کردی! روزگاری نوشتن دوای دردم بود. خواستم تو را فراموش کنم، نوشتن فراموشم شد! یک سال گذشت. یک بهار... یک تابستان... یک خزان و یک زمستان بی تو گذشت. آب از آب تکان نخورد اما گویی درختِ واژگانم خشکید. "نوشتن" که روزگاری قلبمان را به هم پیوند میداد حالا انگار فرسنگ ها از روزمرگی هایم دور است. یک سال گذشت و من هنوز مینویسم تا تو را ف
سپاه وحشتشب با طلوع ستاره سرخی از غروب , دامنش رابر صحرا گستردانده بود. لشکر خسته, بعد از چند ساعت حرکت از کربلا , اطراق کرده بود. عمر سعد , شمر ابن ذلجوشن , حجّار ابن ابحر , حصین ابن نمیر و عمر ابن حجاج گرد آتشی نشسته  وبه پشتی های زربفت  تکیه داده بودند در حالی که طبقی از سیب و انگور روبرویشن نهاده شده بود.حجّار به نگهبان گفت:های سرباز!پس کو بریان شتر؟ مگر نمیدانی شکم جنگجویان تاب گرسنگی ندارد؟ابن نمیر گفت:شکم تو با یک شتر سالم هم پر نمی شود.(قهق
تقدیم ب دوستان گروه
نگاه مخمور چشات؛همیشه پیش چشممه..
سرخی روی گونه هات؛ به رنگ خون قلبمه..
برق طلای گیسو هات؛به زیر خورشید فلک؛
میزنه بر دشت و دمن؛عین یه خوشه خرمنه..
دم میزدی که میروی؛ میروی از هوای من؛
هنوز از اون کلام تو؛ شکسته قد من؛ خمه..
رفتی و از فراق تو؛ خزان شده باغ دلم؛
مسبب خشکیدنش؛ کار تو و کار غمه..
در عطشم ز تشنگی؛ ای ابر عشق و زندگی؛
بیا ببین بدون تو؛ پژمرده ام یه عالمه..
یا خود ببار بر ریشه ام؛ جانی دوباره ام بده؛
یا که بده با ساعق
متن نوحه حسین جان فدایی توام با صدای حاج مهدی سلحشور
حسین جان حسین جان فدایی توام
زائرها تو دل صحرا
قطره قطره شدن دریا
رسمشون عشقه و راهشون کربلا
می پیچه نغمه ای تو باد هلا بیکم
صدای صابخونه میاد هلا بیکم
با هر قدم جهان میشه خاک پاشون
با هر قدم حرم می بینه چشماشون
با هر قدم میرن تو قلب آقاشون
حسین جان حسین جان فدایی توام
ادامه مطلب
باد نوروز علی رغم خزان بازآمد
مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت
دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد
تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب
هر که در سر هوسی داشت از آن بازآمد
سعدی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
خرید سی دی و فایل از سایت barishsesi.com انیمیشن The Incredible 2(شگفت انگیزان 2) در سال 1397 با نام “سوپر قهرمانلار ایکی” توسط وب سایت باریش سسی به زبان ترکی آذربایجانی دوبله شده و در سال 1398 منتشر شد است.
عواید حاصل از فروش دوبله ترکی انیمیشن سوپر قهرمانلار۲ به سیل زدگان ترکمن صحرا اهدا خواهد شد.
http://barishsesi.com/%d8%a8%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%b4-%d8%b3%d8%b3%db%8c-%d8%af%d9%88%d8%a8%d9%84%d9%87-%d8%aa%d8%b1%da%a9%db%8c/
حقیقتاً به معجزه غم انگیز جمعه ایمان آوردم، یه حس پوچی مسخره ایه که واقعیه و باید بپذیریش و ماهی 4 بار باهاش مواجه میشی و از قضا اگه هفته ای دو روز تعطیل باشی میشه ماهی 8 تا جمعه. برا یه سال چقد میشه؟ 104 روز غم انگیز. ینی تقریبا 30 درصد سال باید زار بزنیم :(
+ فردا با ری ری میریم بیرون.
یادم افتاد روحم شاد شد اصن :)))))))))))
+ بشنویم.
نویسنده و محقق غربی  “استیون رانسیمان” در کتاب تاریخ جنگ های صلیبی درباره سلطان صلاح الدین ایوبی،فرمانده فقید مسلمان کُرد تبار چنین اظهار نظر کرده است:
«… سلطان از نظر ظاهر مردی بود لاغر اندام، چهره‏ ای محزون و آرام داشت که هر آن، با لبخندی نور و صفا می‏ گرفت. رفتارش همواره به هنجار بود. سادگی را می‏ پسندید و از خودنمایی و درشتی متنفر بود. دل‏بسته صحرا بود، با این‏همه از مطالعه و خواندن غافل نمی ‏نشست… ».
حالم حالِ آن برگِ زردِ در آستانه‌ی سقوط است که بر بلندترین شاخه‌ی افرا نشسته؛ پر از افسوس روزهای رفته و فصل‌هایی که بی‌رنگ و تار گذشت ...
و اینک پاییز و روزهای خزان زده، ایستاده بر لبه‌ی پرت‌گاه ، پر از فریاد رفتن ... پر از فریاد مرگ!
+ ای آنکه مرا برده‌ای از یاد کجایی؟ ... بیگانه‌ شدی، دست مریزاد، کجایی؟
دانلود آهنگ جدید پویا حق شناس به نام حال نهان
Текст песни Hal Nahan Pouya Hagh Shenas
گویم امشب من از این حال نهان از زمستان دلم فصل خزانПозвольте мне сказать вам, сегодня вечером я прячусь от зимы
چون بهاری بودو گذشت ای خدا اینچنین محوت شده احوال ماПотому что это была весна, Бог простил нас
دلم از هرچی که هست خسته شده شبیه یه مرغ پر بسته شده

ادامه مطلب
 
 
سلام من به محرم/به ماه دلبـــرزینــــــببه اشک سینه زنانش/کنار مــادر زینـــــب سلام من به محرم/به آن که صاحب آن استبه کاروان بهاری/که درمسیر خزان استالسلام علیک یا اباعبداللهمراسم دهه اول محرم الحرام ١۴۴١با سخنرانیحجة الاسلام والمسلمین عباس‌زادهبا نوای کربلاییانعلیرضا دهقانیمصطفی صائبیمهدی جوانمردیو دیگر مداحان اهل بیت علیهم‌السَّلامِاز شنبه مورخ ٩ شهریور ماه ١٣٩٨هرشب از ساعت ٢٠:٣٠شیراز فرهنگ شهر حسینیه شهید مطهری#مجمععاشقا
جمعه هااندرفراق یوسف زهراگذشت/سخت ازبهروصال ماه خوش سیما گذشت/شیعیانش آرزوی دیدن مهدی کنند/جستجوهابهراو اندردل صحرا گذشت/اشکهامانند چشمه وصل اقیانوس شد/کشتی دین باولایت ازخوددریاگذشت/زمزم دلدادگی را هست یعقوب درون/ازفراق یوسف حق گریه مولاگذشت/سرزمین آرزو را کرد مهدی جاودان/دیدن تمثال اورادیده بیناگذشت/تاظهورناب مولاگام های آخراست/لشکری آماده باش یاری آقاگذشت/

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تست های روانشناسی